وبلاگ رسمی محسن مقیمیان

وبلاگ رسمی محسن مقیمیان

خاک لب تشنه بود و شبنم را
در دل خویش جست و جو می کرد
گاه هم رو به آسمانها داشت
در دلش ابر آرزو می کرد

نرم نرمک جوانه ای سر زد
خاک لب تشنه را تکانی داد
به دل بی صدا و خشک زمین
مژده ی وصل میهمانی داد

نویسندگان

گفتی پرنده

جمعه, ۸ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۱ ق.ظ

با تشکر از استاد مانی رهنما

________________________


گفتی پرنده هم قفس هم خونه من
گفتم زمستون رفت و شد فصل پریدن

گفتی بهار اومد نیومد عشقم از راه
گفتم صبوری کن صبوری چاره من

گفتی صبوری کردم روزم که شب شد
گفتم شب روشن به از روز سیاه من

گفتی همین دیروز تو از این خونه رفتی
گفتم دلم خواست بمونم چیزی نگفتی

گفتی که داری در سرت هوای پرواز
گفتم در این حنجره ام ندارم آواز

گفتی که عادت میکنی با درد تازه
گفتم جدایی داره از من ، تو میسازه

گفتی نگاهت با نگاهم داره عادت
گفتم دلم تنگ دلم تنگ برایت

گفتی که هستی پشت دیوارای سنگی
گفتم که دارم من به سینه آه سردی

گفتی که داری غم و غصه قد یک دشت
گفتم دعایی کن که دارم میرم از دست

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۰۸
مدیر وبلاگ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">